کتاب «ایوانف» نوشتهی داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهی روسی «آنتوان چخوف» و ترجمهی «سعید حمیدیان» است. این نمایشنامه داستان مردی بهنام ایوانف را روایت میکند که از بیماری همسرش و حرفهای اطرافیان دچار انزوا و افسردگی شده است. بعد از مرگ همسرش، این غم و ناراحتی به ناامیدی مرگآوری تبدیل میشود. در این بین دختری بهنام ساشا به او علاقهمند میشود و سعی دارد نظرش را جلب کند و او را به زندگی برگرداند. روز ازدواج آنها میرسد اما ایوانف هنوز نتوانسته است این اتفاق را بپذیرد... در بخش آغازین نمایشنامه میخوانیم: «باغی در املاک ایوانف. طرف چپ، نمای جلوی خانه و تراس آن. یکی از پنجرهها باز است. مقابل تراس محوطهای نیمدایرهای که از وسط و سمت راست آن، دو خیابان به دورترین نقاط باغ میرود. در طرف راست میز و نیمکتهای ییلاقی به چشم میخورد. چراغی روی یکی از میزها روشن است. غروب به باغ میخزد. با بالا رفتن پرده، صدای ویلنسل و پیانو را در حال تمرین دوئت از درون ساختمان برمیخیزد میتوان شنید... .» ایوانوف جز نمایشنامههای بلند آنتوان چخوف است. «سه خواهر»، «دایی وانیا»، «مرغ دریایی»، «خرس» و... از دیگر آثار او هستند. انتشارات «قطره» نمایشنامهی حاضر را در اختیار علاقهمندان قرار داده است.