کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» نوشتهی نویسندهی فرانسوی «لوران گونل» است. گونل در قالب داستانی پرکشش و به بهانهی روایت روزمرگیهای زندگی جاناتان که آدمی موفق اما پرچالش محسوب میشود، سعی میکند خوانندگان را به معنای عمیق و درونی زندگی وصل کند. در آغاز این قصه میخوانیم: « در طبقهای از خانهی محقر گلیرنگ، واقع در یکی از کوچههای زیبای سانفرانسیسکو که نزدیک سه ماه از اجاره کردنش میگذشت، اناتان ضمن تراشیدن ریشش با حرکتی غیر ارادی از پنجرهی حمام بیرون را نگاه میکرد و شاهد وفور شبدر بر روی چمنزار بود. چن بینوایی که از آفتاب بیرحم ماه ژوئیه چیزی به سوختن و از بین رفتنش نمانده بود. کلوپیرالید اثر نمیکرد. دبهی محتوای ان بدون این که فایدهای کند، اوایل ماه پودر شد و از بین رفت. جاناتان در حالی که ریش تراش برقی با جز جز آرام و مکرر خود چانهی او را نوازش میکرد، به خود میگفت باید آنها را پرپر کرد و ذره ذره از ریشه درآورد. او از صمیم قلب میخوات که به وضعیت باغچه خوب رسیدگی کند.» عمده رومانهای گونل در حوزهی مسائل روانشناسی و فلسفی است. کتابهای او از جمله آثار ممتاز و پرفروش بینالمللی به شمار میروند و او تاکنون توانسته چندین جایزهی ملی و بینالمللی مانند کتاب سال فرانسه را بهخود اختصاص دهد. «نشر نون» رمان روزی که زندگی کردن اموختم را با ترجمهای از «داوود نوابی» منتشر کرده است.