در یک صبح ملایم پاییزی، اُسکار مشغول کندنِ زمین در حیاط خانه که یکدفعه صندوقچهی چوبیِ خیلیخیلی بزرگی را دید. خیلی عجیب بود! چهچیزی ممکن بود درون این صندوقچهی قدیمی مخفی شده باشد؟
اصلاً انتظارش را نداشت؛ داخل صندوقچه پُر بود از کلمههای دَرهم و بَرهم و بههمریخته.