رُزی دوست دارد یک روز مهندس بزرگی شود. خرت و پرتهای سطل زباله حال همه را به هم میزند، اما رُزی با دیدنشان کلی ایده جدید پیدا میکند. او شبها تنهایی توی اتاقش وسایل فوقالعادهای اختراع میکند. اما چون از شکست خوردن خیلی میترسد، به هیچکس نشانشان نمیدهد. تا این که یک روز، سر و کلهی عمه خانمِ رُزی پیدا میشود.