تاب مرگ ایوان ایلیچ داستان قاضی صاحبمنصب روسی، ایوان ایلیچ است و ماجرای کتاب با مرگ او آغاز میشود. این کتاب راجع به مرگ و فناپذیری انسان است. چالش اصلی داستان از شروع بیماری لاعلاج ایوان آغاز میشود. بیماریای که او را به سمت مرگ سوق میدهد و سپس مرگی که تنها حقیقت محض در زندگی است و از هیچ بنیبشری دور نیست. همانطور که ارسطو میگوید: «لایوس انسان است، انسان فانی است. پس لایوس فانی است.» این جمله ساده را هم ما میدانیم هم ایوان ایلیچِ داستان، ولی انگار هیچکس به معنای واقعی باورش ندارد.