تصور کنید اگر به جای یک بار زندگی، این شانس را داشتید که بارها و بارها زندگی کنید، چه میشد؟ خوشحالتر بودید؟ به نظرتان اگر هر زمان که از تصمیمتان پشیمان میشدید، میتوانستید به گذشته برگردید و راه دیگری را انتخاب کنید، زندگی بهتری پیدا میکردید؟ این اتفاق برای نورا سید در کتاب کتابخانه نیمهشب افتاد.نورا سید، دختر ۳۵سالهی افسردهای است که با گربهاش زندگی میکند. او زندگی پریشان و ناامیدی دارد. پدر و مادرش را از دست داده، مدتهاست از برادرش بیخبر است و ازدواجش با دَن را، دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و تواناییهایش در موسیقی و ورزش و علوم، قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار میکند. هفتهای یک ساعت هم به یک نوجوان پیانو درس میدهد...