هرگز دروغ نگو» داستانی است پرکشش و جذاب؛ یک قصهی جنایی با شخصیتهایی چند بعدی. با شخصیتهایی که یک رودهی راست در شکمشان نیست و بهسادگی دروغ میگویند، مانند خود راوی. داستانی پیچیده همچون کلافی درهم. نوشتهی نویسندهای که با کتابهای «خدمتکار» و «بخش دی» در ایران هم به شهرت رسیده است. اگر خلاصهی قصه را بخوانی شاید با خودت بگویی با قصهای کلیشهای سروکار داری: آدمهایی که در خانهای متروک، در جنگلی خود را مییابند و ماجراهای هولناکی بر سرشان آوار میشود. قصهی این رمان هم چنین آغازی دارد اما ادامه و پایانی کلیشهای و نخنما ندارد.