مجموعه داستان «سهتار» نوشتهی «جلال آل احمد» نویسندهی صاحبنام معاصر است. این اثر سیزده داستان کوتاه را دربردارد که در آنها به جهل، خرافات، عقاید افراطی و اشتباه شایع میان مردم پرداخته شده است. در بخشی از داستان سهتار که اولین داستان این مجموعه است میخوانیم: «یک سهتار نو و بیروپوش در دست داشت و یخه باز و بیهوا راه میآمد از پلههای مسجد شاه به عجله پایین آمد و از میان بساط خردهریزفروشها و از لای مردمی که در میان بساط گستردهی آنان، دنبال چیزهایی که خودشان هم نمیدانستند، میگشتند، داشت به زحمت رد میشد. سه تار را روی شکم نگه داشته بود و با دست دیگر، سیمهای آن را میپایید که به دگمهی لباس کسی یا به گوشهی بار حمالی گیر نکند و پاره نشود. عاقبت امروز توانسته بود به آرزوی خود برسد. دیگر احتیاج وقتی به مجلسی میخواهد برود، از دیگران تار بگیرد و به قیمت خون پدرشان کرایه بدهد و تازه بار منتشان را هم بکشد. موهایش آشفته بود و روی پیشانیاش میریخت و جلوی چشم راستش را میگرفت. گونههایش گود افتاده و قیافهاش زرد بود. ولی سرپا بند نبود و از وجد و شعف میدوید. اگر مجلسی بود و مناسبتی داشت، وقتی سر وجد میآمد، میخواند و تار میزد و خوشبختیهای نهفته و شادمانیهای درونی خود را در همه نفوذ میداد. ولی حالا میان مردمی که معلوم نبود به چه کاری در آن اطراف میلولیدند، جز اینکه بدود و خود را زودتر به جایی برساند چه میتوانست بکند؟ از خوشحالی میدوید و به سهتاری فکر میکرد که اکنون مال خودش بود فکر میکرد که دیگر وقتی سرحال آمد و زخمه را با قدرت و بیاختیار سیمهای تار آشنا خواهد کرد، ته دلش از این واهمه خواهد داشت که مبادا سیمها پاره شود و صاحب تار، روز روشن او را از شب تار هم تارتر کند.» کتاب حاضر را انتشارات «معیارعلم» منتشر کرده است.