اینها رد پای مرغ نیست...
همه اهالی گوشن فالس، ونسای مرموز را میشناسند. او همیشه سیاه پوش است و حتی یک رژلب سیاه هم میزند. و مردم را طلسم میکند.
حداقل این چیزی است که آنها میگویند.
گریستال و برادرش کل، میدانند که آدم نباید هر چیزی را که میشنود باور کند. اما این مال وقتی بود که هنوز ونسا را عصبانی نکرده بودند. یعنی قبل از اینکه ونسا فریاد وحشتناکی بکشد: " جوجه، جوجه"
بعدش اتفاق واقعا عجیبی رخ داد. لبهای کریستال مثل منقار پرندهها سفت شد و تمام بدنش پوشیده از پرهای سفید زشت شد ...