سایر توضیحات : - مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
نویسنده : ابوالفضل محمدبنحسین بیهقی
+ موارد بیشتر
موجود در انبار چاپ و پخش کالای آبرنگ
ارسال توسط چاپ و پخش کالای آبرنگ
3,614,2509%
3,285,700 تومان
ناشر
انتشارات سخن
شابک
9789643724078
موضوع
تاریخ ایران
قطع
وزیری
نوع جلد
سلفون
تعداد صفحه
2680
وزن
3200 گرم
سایر توضیحات
- مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی
نویسنده
ابوالفضل محمدبنحسین بیهقی
مجموعه دو جلدی «تاریخ بیهقی» اثر گرانقدر ابوالفضل محمدبنحسین بیهقی است که مهمترین منبع تاریخی برای مطالعهی دوران غزنوی به شمار میآید. این کتاب در شرح جزییات وقایع، اثری بینظیر است چنان چه خود بیهقی در این باره میگوید: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را». بیهقی در سال 385 هجری در حوالی بیهق دیده به جهان گشود و در نوجوانی به نیشابور رفت و در آن شهر که یکی از مراکز علمی بزرگ دنیای اسلام محسوب میشد، به تحصیل علوم گوناگون پرداخت. او پس از مدتی به خدمت ابونصر مشکان در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی درآمد و در سال 418 هجری پس از درگذشت استادش ابونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد. بیهقی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن چهل و سه سالگی، آغاز کرد و بیست و دو سال از عمر خویش را بر سر نوشتن آن نهاد. او در تاریخ 470 هجری دیده از جهان فروبست. تاریخ زندگی بیهقی پر از بالا و پایینهای روزگار است و نثر بسیار قوی او به یکی از منابع دست اول در تاریخ و نثر ادبی تبدیل شده است. در بخشی از داستان عبرتآموز «بر دار کردن حسنک وزیر» میخوانیم: «و حسنک را به پای دار آوردند، نعوذ بالله من قضاء السوء. و پیکان را ایستادانیده بودند که: «از بغداد آمده اند.» قرآنخوانان قرآن میخواندند. حسنک را فرمودند که: «جامه بیرون کش!» وی دست اندر زیر کرد، و ازاربند استوار کرد و پایچههای ازار را ببست، و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و برهنه با ازار بایستاد، و دستها در هم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار. و همه خلق به درد میگریستند. خودی، رویپوش آهنی، آوردند، عمدا تنگ، چنان که روی و سرش را نپوشیدی. و آواز دادند که «سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه.» و حسنک را همچنان میداشتند. و او لب میجنبانید و چیزی میخواند تا خودی فراختر آوردند. ...پس از آن، خود فراختر که آورده بودند، سر و روی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که: «بدو!» دم نزد و از ایشان نیندیشید. هر کس گفتند: «شرم ندارید، مرد را که میبکشید به دار، چنین کنید و گویید!» و خواستند که شوری بزرگ به پای شود. سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند. و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود. و جلادش استوار ببست، و رسنها فرود آورد. و آواز دادند که: «سنگ دهید!» هیچ کس دست به سنگ نمیکرد، و همه زار زار میگریستند، خاصه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده.» کتاب تاریخ بیهقی از سوی انتشارات سخن منتشر شده و در اختیار دوستداران تاریخ و فرهنگ قرار گرفته است.