با خواندن کتاب «همسایه ها» احمد محمود را شناختم. نثر محکم و روان، تبحر در آفرینش فضا و شخصیتهای داستان، فارسی راحت و بی پیرایه و درستش، مرا جزء خوانندههای همیشگی کتابهایش کرد. با خواندن کتاب «مدار صفر درجه» مایل شدم تا دربارۀ قصههای خودش، قصههای دیگران و در کل دربارۀ ادبیات و وضع مملکت با او گفتگو کنم.
درخواستم را به او گفتم و او رد کرد. گفت تا بهحال با کسی گفتگو و مصاحبه نکرده و آمادگی ندارد. اصراری نکردم، چون لحن جواب – مثل نوشتههایش- آنچنان صریح و قاطع بود که میدانستم اصرار فایدهای ندارد. فقط گفتم راجع به پیشنهاد من فکر کنید، عجلهای ندارم، و تاکید کردم تا هر وقت که بخواهید منتظر میمانم. (اما عجله هم داشتم و تحمل انتظار برایم سخت بود!) کتاب سه جلدی را خوانده بودم و تمام صحنههایش در جانم بود و گرم موضوع بودم. ... سه ماه بعد (وقتی که دیگر از این خیال دست شسته بودم)، این خبر خوش به من داده شد، که: فکرهایم را کردم، برای گفتگو آمادهام.
کتابها، یادداشتها، ضبط صوت و نوارها را برداشتم و به دیدار احمد محمود رفتم.
کتاب حاضر حاصل این دیدار است.
- لیلی گلستان -